عشق افلاطونی
عشق افلاطونی
عشق افلاطونی معمولأ به رابطهای عاطفی امّا بدون روابط جنسی میان دو نفر گفته میشود. این اصطلاح به تعریف افلاطون از عشق در کتاب ضیافت اشاره دارد. این اصطلاح (Amer platonicus در زبان لاتین) نخستین بار توسط مارسیلیو فیچینو در سده پانزدهم برای توصیف احساسات و عواطف میان سقراط و شاگردانش به کار رفت.

عشق عرفانی
عشق از مسائل بنیادین عرفان و تصوف ایرانی است، چندانکه بدون در نظر گرفتن آن، عرفان و حکمت متعالیه قابل فهم نیست. البته عشق از مقولاتی است که تعریفش به ذات، نامیسر است و کنهش درغایت خفا و پوشیدگی است.
تعریف
عشق از مصدر عَشق(=چسبیدن والتصاق)است. به گیاه پیچک عَشَقه گویند زیرابر تنه درخت می پیچد وبالامی رود وآن را خشک می کند. واین تمثیل حالت عشق است که بر هر دلی عارض شود احوال طبیعی او را محو می کند.
عشق بنده به خدا، حالتی بود از لطف، که شخص در دل خویش یابد و آن حالت در عبارت نیاید، و آن حالت اورا دائم بر تعظیم حق تعالی استوار دارد و اختیار کردن رضای او و صبر ناکردن بدوری او و شادی نمودن بدو و بی قراری از دون او ویافتن اُنس بدوام ذکر او در دل باشد.
توصیف
مورخان از رشد تدریجی تصوف سخن گفته اند که باعرفان زهدی وخوفی آغاز وبتدریج به عشق ودلسپردگی تبدیل میشود وسرانجام برمعرفت وشناخت باطنی تاکید میکند. توصیف ناپذیری و رازگونه بودن عشق عرفانی از مهمترین خصیصه های بیان شده در همه متون عرفانی است. در نظر مولانا عشق همچو صورت خیال است که اگر آنرا به صد زبان وصف کنی هنوز تمام وصف آنرا نگفته ای، گاه چون خورشید گرمابخش است و گاه چون آذرخش سوزاننده.
کمال انسان در اینست که اصل خویش را بازجوید و خدای قریب را در درون خویش یافته و بدو عشق ورزد و اورا از همه چیز بیشتر دوست دارد. نشانه مومن حُب شدید (عشق) نسبت به خداست وَالَّذِینَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًا لِلَّهِ(البقره،۱۶۵).
انکار عشق
عارفان معتقدند که عشق موهبتی الهی است که خداوند به بسیاری از بندگانش هدیه داده است. و عجز پاره ای از بندگان در درک آنرا به عدم صیقلی آئینه روح آنها نسبت می دهند.
اهل کلام، با قبول مُباینت کلی میان خالق و مخلوق، عشق بنده به خداوند را انکار می کنند. بدان جهت متکلمان هر جا در قرآن لفظ حُب و مشتقاتش را دیده اند آنرا تاَویل به تعظیم خداوند و اطاعت از دستورها و فرمان های او کرده اند، حال آنکه عرفاً از جمله مولانا عقیده دارند که نه تنها عشق بنده به خداوند میسر است بل جز خدا کسی قابل عشق ورزی نیست. غزالی در تفسیر علما از حٌب به تعظیم و اطاعت از خداوند میگوید: « حٌب و دوستی خدا چگونه به طاعت تفسیر کرده شود؟ طاعت تبع و ثمره دوستی خداست، پس چاره نیست از آنکه دوستی متقدم باشد، آنگاه پس از آن دوست را طاعت دارد».
نویسندگان زیادی در باره عشق نوشته اند از رابعه وحلاج تا غزالی وبخصوص برادرش احمد غزالی وبعد ها عین القضات همدانی وعطار نیشابوری، اما ابن عربی و جلال الدین محمد مولوی، هرچند در دو جریان متفاوت، در صدر شرح دهندگان عشق بوده اند.
عشق در کلام بزرگان
درکلام افلاطون
افلاطون گوید:عشق، واسطه انسان ها و خدایان است و فاصله آنها را پُر می کند.
همو گوید:عشق در همه کائنات جاری است.
او می گوید: عشق پیوند دهنده همه جهان است.
در کلام مولانا
هرچه گویم عشق را شرح وبیان چون به عشق آیم خجل باشم از آن
کلام مولانا اساساً چیزی بجز عشق نیست، عشق مانند سایر اجزاء جهان حقیقتی است سیال ومواج وتوقف ودرنگ ناپذیر، و در حقیقت عنایت وهدایتی است الهی و تفسیر آن در دفتر وکتاب نگنجد.
عشق جز دولت و عنایت نیست جز گشاد دل و هدایت نیست
عشق را بوحنیفه درس نگفت شافعی را در او روایت نیست
در کلام عطار نیشابوری
از نظر عطار، عشق برتر از دو جهان و همان چیزی است که ماورای شرح و تعریف باشد:
خاصیت عشقی که برون از دوجهان است
آن است که هر چیز که گویند نه آن است
در کلام روزبهان بقلی
«عشق سیفی است که از عاشق سر حدوث برمی دارد. عشق کمالی است که از کمال حق است، چون در عاشق پیوندد، از صرف عبودیت و حدوثیت به جلال الهیت، ظاهر و باطنش ربّانی شود. ذکر موت بر ایشان روا نباشد. هر که به عشق حق زنده باشد دگر موت بر وی راه نیابد.»
در کلام بایزید بسطامی
«هرکه را محبت حق بکشد دیت او دیدار حق است، و هرکه را عشق حق او را بکشد دیت او همنشینی با حق است.» (به نقل از عوارف المعارف، سهروردی)
تا رفت دیده و دل من در هوای عشق بنمود جا به کشور بی منتهای عشق
وارسته گشت و صرفنظر کرد از دو کون اینسان شود کسی که دهد دل برای عشق
ما راست عشق و هرکه به عالم جز این بود بیگانه باشد او، نشود آشنای عشق
در کلام شاه نعمت الله ولی
تن به جان زنده است و جان از عشق در بدن روح ما روان از عشق
عشق داند که ذوق عاشق چیست باز جو ذوق عاشقان از عشق
هرچه در کاینات موجود است جُـود عشق است و باشد آن از عشق
عاشقان عشق را به جان جویند عاقلان اند غافلان از عشق
نعمت الله که میر مستان است می دهد بنده را نشان از عشق
در کلام ابوسعید ابوالخیر
دوبیتی منسوب به ابوسعید ابوالخیر:
از شبنم عشق خاک آدم گِل شد صد فتنه و شور در جهان حاصل شد
صد نشتر عشق بر رگ روح زدند یک قطره از آن چکید و نامش دل شد
در کلام جواد نوربخش (نورعلیشاه)
تصوف گام برداشتن به سوی حق است با پای عشق و محبت.
عشق نتیجه ی محبت حق است و محبت صفت حق، اما در حقیقت محبت صفت ارادت حق است که از صفات ذات می باشد ... چون به اخص تعلّق گیرد آن را نعمت گویند ...
ماییم در سراچه هستی گدای عشق خدمتگزار عالم و آدم برای عشق
از پا فتاده ایم مگر حق مدد کند تا طی کنیم راه وصالش به پای عشق
در مردم زمانه صفایی ندیده ایم خو کرده ایم از دل و جان با صفای عشق
با پای بی نشانی و با حال بی خودی شاید رسیم در حرم کبریای عشق
در کشتی امید به گرداب حیرتیم ما را مگر نجات دهد ناخدای عشق
از ما مپرس مسئله کفر و دین دگر کفر است در طریقت ما ماسوای عشق
از ملک عقلِ خیره بشدّت دلم گرفت ای بخت همّتی که پرم در هوای عشق
در خانه من و تو بجز دردسر نبود باید پناه برد به دولتسرای عشق
ای نوربخش گوش سر خویش را ببند تا بشنوی به گوش دل خود ندای عشق
عشق صوفی
جواد نوربخش: «صوفی در پیشگاه حق به تسلیم و رضا می ایستد که: من راضی به رضای توام و بدون آنکه هیچ گونه توقعّی داشته باشم از روی محبت به تو عشق می ورزم و در اندیشه پاداشی نیستم. برهمین اساس است که عشق صوفیان نسبت به خدا بدون انتظار و چشم داشت و برکنار از ترس و وحشت است که صوفی خواست و تمنّایی ندارد و قهر و جفای او را همان اندازه می پسندد که وفایش را، معدودی از صوفیان در طریق عشق و دوستی به مرحله ای رسیده اند که در معشوق (حق) فنا شده اند و مولانا در حقشان فرموده است:
جمله معشوق است و عاشق پرده ای زنده معشوق است و عاشق مرده ای
عشق در نزد غربی ها و مقایسه آن با نظر صوفیه
جواد نوربخش: « عشق در ذهن غربیان معمولاً به عنوان کششی تلقی می شود که موجب محبت انسان به همنوعان او می گردد و در نوع عالی آن باعث جلب افراد انسان به سوی حقیقت می باشد. از نظر غربی ها عاشق باید بیاموزد که چگونه دوست داشته باشد. اما این نحوه ی تلقّی برای صوفیه بسیار ابتدایی است. عشق برای صوفی از جمله عواطف نیست، بلکه جذبه ای است الهی. در تصوف وقتی صحبت از عشق الهی به میان می آید منظور کششی است که از جانب حق متوجه صوفی می شود و صوفی را به حق می کشاند. بنابراین تآکید نه بر کوشش عاشق بلکه بر کشش حق است. به همین دلیل صوفیه گفته اند که: عشق آمدنی است و مانند سیلی است خروشان، و صوفی منتظر است تا این سیل در رسد و او را با خود ببرد. به قول مولوی:
عاشقان در سیل تند افتادهاند برقضای عشق دل بنهاده اند
عقل و عشق
جواد نوربخش: راه تصوّف پا بر سر هستی زدن و از خودی و خودبینی رستن است. عقل جزوی (عقل فلاسفه وعلمای ظاهر) این راه را نمیپذیرد زیرا نگهبان «من» خویش و خود دوستی اش مذهب و کیش است. تنها به فتوای عشق می توان ماسوی الله را فراموش کرد و با شاهد ازل دست در آغوش شد. عقل و عشق هریک نوائی سازند و سازی می نوازند: ... عقل گوید: همه چیز برای تو - عشق گوید تو و همه چیز برای او. عشق گوید: در راه معشوق جان فدا کن - عقل گوید: این کار خطرناکی است، ترک ماجرا کن. ..
... عقل وسیله شناخت دریا از طریق قطره است، عشق قطره را دریا ساختن است. عقل مبنای خودنمایی و ناز است، عشق مایه جانبازی و نیاز است. خلاصه آنکه: عقل وزیر امین «من» است و عشق سپهسالار «روح». لشکر عقل نفس و صفات نفس و بافته های خلق است در حالیکه لشکر عشق صفات روح و یافته های حق است. ...
رمانتیسم
رُمانتیسم (به فرانسوی: Romantisme) یا رمانتیسیسم (به انگلیسی: Romanticism) عصری از تاریخ فرهنگ در غرب اروپا است، که بیشتر در آثار هنرهای تجسمی، ادبیات و موسیقی نمایان شد.
رمانتیسم جنبههای احساسی و ملموس را دوباره به هنر غرب وارد کرد. هنرمندان رمانتیک آزاد از چهارچوبهای تصویرگریهای سنتی، به تحقق بخشیدن ایدههای شخصی خود پرداختند.
رمانتیسیسم را همانطور که از نامش پیداست، باید نوعی واکنش احساسی در برابر خردمحوری بهشمار آورد. تمایلی به برجسته کردن خویشتن انسانی، گرایش به سوی خیال و رویا، به سوی گذشته تاریخی و به سوی سرزمینهای ناشناخته. از دید انسان رمانتیک، جهان به دو دسته خردگرا (به قول نووالیس: جهان اعداد و اشکال) و به دسته احساسات و یا بهطور دقیقتر، والاترینها و زیباییها تقسیم میشود.
رمانتیسم در اصل، جنبشی هنری بود که در اواخر قرن هجدهم و نوزدهم در ادبیات و سپس هنرهای تجسمی، ابتدا در انگلستان و سپس آلمان، فرانسه و سراسر اروپا رشد کرد. رمانتیسم تا حدودی بر ضد جامعه اشرافی و دوران روشنگری (به طور بهتر عقلانی) بود. گفته میشود که ایدئولوژی انقلاب فرانسه و نتیجههای آن این طرز فکر را تحت تأثیر خود قرار داد.
رمانتیسم را جنبشی ضد روشنگری میدانند. برلین، بهخصوص، علاقهمند به استفاده از چنین لفظی برای اشاره به این جنبش بود. درحالیکه روشنگری نهضتی فکری بهحساب میآمد که با علم و منطق و پیشرفتهای نظامهای عقلانی بشری در فهم علوم تجربی و انسانی گره خورده بود، متفکرین و هنرمندان رمانتیک، تأکید فرهنگی بر خرد را محدودکننده و سرکوبگر روح آدمی میدانستند و بر مؤلفههایی چون هنر، شور، هیجان، تخیل، مضامین معنوی، مناسک و نمادها تأکید میکردند. در میان اصحاب رمانتیک، امر خاص ارزشمندتر از امر عام بود و خاصبودن فرهنگهای بومی، تنوع و تکثر زبانهای بشری، هویتهای محلی و منحصربهفرد بودن آدمیان ستایش میشد.
واژهشناسی
ابتدا صفت «رمانتیک» بود که کمکم در قرن هفدهم میلادی در بیشتر زبانهای اروپایی بر سر زبانها افتاد. این صفت که از کلمهٔ لاتینی رومانتیکوس (به لاتین: Romanticus) برگرفته شده بود به داستانهایی گفته میشد که به زبانهای عامیانهٔ اروپا (و نه به زبان لاتین) نوشته شده باشند، در شیوهٔ نوشتار نو باشند و از قوانین کلاسیک پیروی نکنند. در آن زمان که ادبیات [و هنر] بر پایهٔ عقلگرایی استوار بود اثر رمانتیک چیزی بود «عجیب و غریب، هوسباز و دروغپرداز». صد سال بعد، و ابتدا در انگلیسی و آلمانی، این واژه بار معنایی مثبت یافت و برای نشان دادن «زیبایی و دلانگیزی» یک اثر به کار رفت. کمی بعد در فرانسه به این مکتب نو که تازه داشت پا میگرفت نام رمانتیسم داده شد، برخی نیز به پیروی از استاندال از معادل ایتالیایی کلمه رمانتیسیسم استفاده کردند، اما هرگز توضیح بیشتری دربارهٔ آن ندادند. مادام دو استال اثری را رومانتیک میدانست که «به نحوی به داستانهای شهسواریوابسته باشد.» گوته آن را در برابر واژهٔ کلاسیک به کار میبرد. از منظر او رمانتیک هر چیزی بود که بیمار است و کلاسیک در برابر آن سالم است. در اروپای قرن هجدهم، رمانتیسم به گسترهای از آثار اشاره داشت که ویژگیهای گوناگونی داشتند اما در نهایت همه بیانگر حالت روحی خاص آن دوره بودند.
درباره
بحث اندیشه رمانتیک را بایستی در مقولاتی چون «قرارداد اجتماعی» و «نظریه انداموار دولت» جستجو کرد که اولی در آثار افرادی چون روسو، هابز و لاک و دومی در نظریات اندیشمندانی چون هگل مشهود است.
این مکتب زاییدهٔ تمدن صنعتی و پیشرفت طبقه متوسط در سدهٔ نوزدهم میباشد. رمانتیکها به رؤیا و اندیشه خود بیش از هر انگیزه طبیعی و غیر طبیعی اهمیت میدادند و آنچه مینوشتند جلوههایی از جهان نا شناخته اندیشه و پندار بود.
خیال پردازان قرن ۱۹ توده را آنگونه که بودند تصور نمیکردند بلکه آنگونه که میخواستند باشد تجسم میساختند؛ بنابراین رمانتیسم در برابر واقعگرایی بود.
آنها برعکس کلاسیسیستها به خرد نمیپرداختند، بلکه به فرمان احساس و اندیشه گوش میدادند.
البته رمانتیکها کاوش عقلی را یکسره بیهوده نمیدانستند، بلکه معتقد بودند که عقل فقط نمایندهٔ جزئی از استعدادهای انسان است. بنابراین اغلب آنها برای درک تمامیت عالم به نگرشهای زیباشناسانه و شهودی روی میآوردند و اعتقادشان این بود که بینش عقلی از درک هستی ناتوان است.
ژان ژاک روسو از مهمترین متفکرین رمانتیک میگوید: «در نهایت، عقل راهی را در پیش میگیرد که قلب حکم میکند».
هنرمند رمانتیک توده را دشمن میداند و چون از زندگی در اجتماع خویش گریزان است به دامان خیالها و اندیشههای خویش پناه میبرد و به دورانهای باستانی و سدههای میانه و روزگار کودکی و سرزمین آرزوها و تنهایی باز میگردد.
رمانتیسم فریاد خشم و اعتراض بر ضد بندگی انسان، کشاکشهای سرمایهداری و برگرداندن به شهرهای کارگری و بر ضد صنعتگران سرمایهدار است.
بنیان رمانتیسم با ایدهآلیسم (Idealism) نزدیکی دارد و هنرمند رمانتیک زندگی و اجتماع را زاییدهٔ اندیشه میداند و دگرگونیهای توده را (بر خلاف واقعگرایان) وابسته به دگرگونیهای اندیشه بشری میداند.
رمانتیسیسم در موسیقی
ارنست هوفمان، بتهوون، شوپن، شوبرت، فلیکس مندلسون، روبرت شومان، فرانتس لیست، برامس، هکتور برلیوز، یوهان اشتراوس، آنتوان بروکنر، ریچارد واگنر و پیتر ایلیچ چایکوفسکی از برجستهترین موسیقیدانان و آهنگسازان رمانتیک محسوب میشوند.
ادبیات
فرانسه: ویکتور هوگو (بنیانگذار)، ژان ژاک روسو، شاتوبریان، لامارتین، استاندال.
انگلستان: ویلیام وردزورث، لرد بایرون، ویلیام بلیک، ساموئل تیلور کالریج.
آلمان: گوته، شیلر.
ایتالیا: مانتسونی و لئوپاردی.
اسپانیا: سوریلیا.
روسیه: پوشکین، لرمانتوف.
از دیگر پیشوایان جنبش رمانتیک در ادبیات میتوان به الکساندر دوما (پدر)اشاره کرد.
نقاشی و مجسمهسازی
در زمینه هنرهای تجسمی،رمانتیسیسم با کنار نهادن خطوط خشک و مضمونهای باستانی کلاسیسیسم، حرکتی نو در طرح و رنگ بهوجود آورد. اوژن دولاکروا، کاسپار داوید فریدریش، تئودور ژریکو و گرو نمایندگان برجستهٔ این جنبش در نقاشی و داوید دانژه و باری در مجسمهسازی بودند.
فرانسیسکو گویا نابغه هنری عصر رومانتیسیسم در اسپانیا است. در آثار او نوعی حال و هوای شادی آور روکوکوی پسین را میبینیم. یکی از آثار او نقاشی کارلوس چهارم است که از نظر روانشناسی به طرزی شگفتی آور امروزی است. بزرگترین اثر اوپرده سوم ماه می است. این پرده اعدام گروهی مبارزانی را نشان میدهد که علیه نیروهای فرانسوی برخاسته بودند. او به شیوه مخصوص رومانتیکی این پرده را به تصویر در آورده تا حقیقتی شاعرانه را بیان کند. گویا تصویری را آفرید که به نمادی هولناک در دنیای جدید مبدل شده است.
در فرانسه انگر معتقد بود طراحی نسبت به نقاشی از اولویت برخوردار است. در پرده کنیز با برده نوعی حس عالی رنگ شناسی نمایان است. او در این اثر مجموعهای از رنگ مایههای شفاف و بافت پرمایه را به تصویر در آورده است. حالت شاعرانه کنیز، که افسون هزار و یک شب را تداعی میکند، از لحاظ منسجم ساختن تصویر، اهمیتی معادل با کمپوزیسیون ظریف و متعادل آن دارد. این موضوع نامتعارف از مشخصات جنبش رومانتیکی محسوب میشود.
اصول رمانتیسیسم
۱- اهمیت دادن به فردیت و احساس هنرمند.
۲- در این مکتب احساس به خاطر احساس و عاطفه به خاطر عاطفه اهمیت دارد.
۳- عدم تبعیت از قوانین ثابت و پیروی از امیال ذهنی.
۴- بر تر شمردن عواطف انسانی و مسائل معنوی (رمانتی سیسم در نقاشی با عبارت برتری و غلبه احساس بر عقل توصیف میشود).
۵- استفاده از هنر به عنوان وسیلهای برای تحریک احساسات.
۶- نمایش فضاهای خیال انگیز و اسرار آمیز و حالت غیر عادی آشفته و گاه جنون آمیز انسانها.
۷- نمایش هیجان طوفان و طبیعتی سر کش شیوهای پر از حرکت و رنگ را میطلبد.
۸- آزادی؛ بدین معنی که هنرمند هر بخشی از زندگی را که خواست میتواند آزادانه به تصویر بکشد.
۹-رمانتیکها با نوعی حالت عارفانه به زندگی مینگرند (کشف و شهود).
۱۰- کوشش برای فرار از واقعیت که افراط رمانتیکها در این اصل باعث پیدایش جنبش واقعگرایی شد.
تاریخچه رمانتیسم
رمانتیسم انگلیسی
در سدهٔ نوزدهم انسانگرایانی مانند شاعر و مقالهنویس انگلیسی متیو آرنولد (به انگلیسی: Matthew Arnold) (۱۸۲۲-۱۸۸۸) واژهٔ فرهنگ را برای ارجاع به آرمانهای پالایششده برای افراد بشر که به بهترین نحو در جهان اندیشیده و گفته شدهاست به کار برد. این مفهوم از فرهنگ با مفهوم آلمانی بیلدونگ (به آلمانی: Bildung) قابل مقایسهاست: «... فرهنگ جستوجوی کمال مطلق از طریق ابزارهای فهم دربارهٔ همهٔ چیزهایی است که به انسان بستگی دارد؛ بهترین چیزی که در جهان اندیشیده و گفته شدهاست".
در عمل، فرهنگ به یک آرمان ممتاز و نخبهگرایانه بازمیگشت و با فعالیتهایی مانند هنر، موسیقی کلاسیک و آشپزی اشرافی همراه بود. از آنجا که این اشکال فعالیتها با زندگی شهری عجین شده بود، فرهنگ با تمدن (City از ریشهٔ لاتین Civitas) بازشناسی میشد. منظر دیگر جنبش رومانتیک دربردارندهٔ علاقه به فولکلور یا موسیقی محلی بود که به بازشناسی فرهنگ غیرنخبگان انجامید. این تمایز اغلب به عنوان چیزی تلقی میشد که فرهنگ عالی را که عمدتاً به گروه اجتماعی حاکم مربوط است از فرهنگ پست جدا میکند. به عبارت دیگر، ایدهٔ فرهنگ که در اروپای سدهٔ هیجدهم و اوایل سدهٔ نوزدهم توسعه یافت نابرابریهایی را در جوامع اروپایی منعکس میکند.
ماتیو آرنولد فرهنگ را در مقابل آنارشی یا هرجومرج قرار میدهد. دیگر اروپاییان پیرو فیلسوفانی نظیر توماس هابز و ژان ژاک روسو فرهنگ را در مقابل وضعیت طبیعی قرار میدهند. هابز و روسو معتقدند که بومیان آمریکا که سرزمینشان به وسیله اروپاییان تسخیر شد، از سدههای ۱۶ به بعد در وضعیت طبیعی به سر میبردند؛ این تضاد در مقایسهٔ «متمدن» و «غیرمتمدن» مطرح شدهاست. براساس این اندیشه ما میتوانیم برخی کشورها و ملتها را نسبت به دیگران به عنوان متمدنتر و برخی از مردم را فرهنگیتر تلقی کنیم. این تقابل به نظریهٔ داروینیسم اجتماعی هربرت اسپنسر و نظریهٔ تحول فرهنگی لوییس هنری مورگان انجامید. همچنان که برخی منتقدین بحث کردهاند که تمایز میان فرهنگهای عالی و پست ناشی از مجادله میان نخبگان و غیرنخبگان اروپایی است، برخی دیگر از آنان استدلال میکنند که تمایز میان متمدن و غیرمتمدن چیزی جز مجادله میان قدرتهای استعماری اروپایی و مستعمراتشان نیست. دیگر منتقدین سدهٔ نوزدهم پیرو ژان ژاک روسو این تمایز را میان فرهنگ عالی و پست پذیرفتهاند اما همچنین پالایش و پیچیدگی فرهنگ عالی را در نظر گرفتهاند. آنها این تغییرات را به عنوان توسعهٔ غیرطبیعی، ابهامآفرین و انحراف از وضعیت طبیعی مردم میدانند. این منتقدین موسیقی محلی (چنانچه توسط طبقهٔ کارگر ساخته شده باشد) را بیان راستین شکل طبیعی زندگی میشناسند، در حالی که موسیقی کلاسیک در مقایسه با طبیعت و زندگی خالص، سطحی و منحط به نظر میرسد. به همین سیاق، این دیدگاه، اغلب مردم متکی به فطرت را مردمی غیراهلی تصویر میکند که به شکلی اصیل و غیرمصنوعی ساده و سالم زندگی میکنند و به وسیلهٔ سیستم سرمایهداری بهشدت طبقاتی غرب دچار انحطاط نشدهاند.
در سال ۱۸۷۰ ادوارد تایلور (۱۹۱۷-۱۸۳۲) این اندیشههای مبتنی بر فرهنگ عالی در برابر پست را برای طرح تئوری تحول مذهب به کار برد. براساس این تئوری، مذهب از شکل چندخدایی بهیکتاپرستی متحول میشود. او در ادامهٔ مطالعات خود فرهنگ را به عنوان مجموعهٔ گوناگونی از فعالیتهای مشخصکنندهٔ انواع اجتماعات انسانی بازتعریف کرد. این دیدگاه راه را برای درک مدرن از فرهنگ هموار کرد.
رومانتیسم آلمانی
فیلسوف آلمانی ایمانوئل کانت (۱۸۰۴- ۱۷۲۴) تعریفی فردگرایانه را از «روشنگری»، شبیه به مفهوم بیلدونگ ارایه داد: «روشنگری خروج انسان از نابالغی خودانگیختهاست» او بحث کرد که این نابالغی از فقدان فهم و درک ما ناشی نمیشود، بلکه از نبود شوق اندیشیدن مستقل سرچشمه میگیرد. برخلاف این جبن فکری، کانت بر: شجاعت خردمندبودن (به آلمانی: Sapere aude) اصرار داشت. در واکنش به کانت، پژوهشگران آلمانی مانند یوهان گاتفرید هردر (۱۸۰۳- ۱۷۴۴) اظهار داشتند که آفرینشگری انسان که ضرورتاً پیشبینیناپذیر و در اشکالی فوقالعاده گوناگون رخ مینماید، همانند عقلانیت بشری حائز اهمیت است. افزون بر این، هِردر شکلی جمعی از بیلدونگ را پیشنهاد کرد: «برای هردر، بیلدونگ کلیت تجربیاتی بود که یک هویت منسجم و احساس سرنوشت مشترک را برای مردم به وجود میآورد».
در ۱۷۹۵ زبانشناس و فیلسوف بزرگ، ویلهلم فون هومبولت (۱۸۳۵- ۱۷۶۷) همگان را به انسانشناسیای فرخواند که میتوانست علایق کانت و هردر را درهم آمیزد. در دوران رومانتیک پژوهشگران آلمانی بهویژه آنانی که با جنبشهای ناسیونالیستی سروکار داشتند — مانند مبارزه و ستیز ناسیوناسیتها برای خلق «آلمان» ورای شاهنشینهای گوناگون و مبارزات ملیگرایان از طریق اقلیتهای قومی علیه امپراطوری اتریش - مجارستان — عقیدهای گستردهتر از فرهنگ را به عنوان «دیدگاهی جهانی» ترویج کردند. بر مبنای این مکتب فکری هر گروه قومی یک دیدگاه جهانی مشخص دارد که با دیدگاه جهانی دیگران قابلمقایسه نیست. با وجود شمولیت بیشتر نسبت به دیدگاههای پیشین، این رهیافت فرهنگی نیز همچنان اجازه میداد میان فرهنگهای «بدوی» و «متمدنانه» تمایز قایل شویم.
در ۱۸۶۰ آدولف باختین (به آلمانی: Adolf Bastian) (۱۹۰۵- ۱۸۲۶) برای «یگانگی روحی بشریت» به استدلال میپرداخت. او ادعا میکرد که مقایسهای علمی از همهٔ جوامع انسانی آشکار خواهد کرد که دیدگاههای جهانی متمایز، دربردارندهٔ عناصر بنیادی یکسانی است. براساس نظر باختین، همهٔ جوامع انسانی در مجموعهای از «ایدههای اصلی» (به آلمانی: Elementargedanken) شریکاند؛ فرهنگهای متفاوت یا «ایدههای قومی» (به آلمانی: Volkergedanken) انطباق محلی این ایدههای بنیادیاند. این دیدگاه راه را برای درک و فهم فرهنگ مدرن هموارکرد. فرانز بواس در این سنت پرورش یافت و هنگامی که آلمان را به سوی ایالات متحده ترک کرد آن را با خود به این کشور آورد.
رمانتیسم (عاشقانه)
رمانتیسم (عاشقانه) یا احساسات عاشقانه نوعی احساس و ارتباط عاشقانه که نسبت به دیگری به طور عاطفی برقرار میشود. رمانتیک عاشقانه نوعی ارتباط عاشقانه یا به نوعی عشق بین دو نفر و وجود احساسات عاطفی و شخصی یا به نوعی شرایط عاشقانه یا شاعرانه.
عشق آزاد
عشق آزاد یک جنبش اجتماعی است که ازدواج را رد میکند، و آن را نوعی از اسارت اجتماعی و مالی می داند. هدف اولیهٔ جنبش عشق آزاد جدایی حکومت از مسایل جنسی نظیر ازدواج، کنترل تولد، و زنا بود. ادعا شده که چنین مسایلی دغدغهٔ افراد درگیر آن بودهاند و نه چیز دیگر.
بیشتر سنت عشق آزاد انشعابی از آنارشیسم است و بازتاب دهنده فلسفهٔ لیبرترینی است که خواهان آزادی از مقررات حکومتی و مداخلهٔ کلیسا در روابط شخصی است. بنا بر این مفهوم اتحادهای آزاد بزرگسالان روابطی مشروعند که همه طرفهای ثالث باید به آنها احترام باشند چه روابطی احساسی باشند چه جنسی. علاوه بر این، برخی نوشتجات عشق آزاد استدلال کرده است که هم مرد و هم زن حق لذت جنسی بدون قیود اجتماعی یا حقوقی را دارا هستند. در عصر ویکتوریایی، این اندیشهای رادیکال بود. بعدها، تم جدیدی توسعه یافت، پیوند عشق آزاد با تغییر اجتماعی رادیکال و نمودن آن چون منادی یک حساسیت ضد سرکوب، ضد اقتدارگرایانه.
هیجان (روانشناسی)
در روانشناسی هیجانها معمولاً به احساسها و واکنشهای عاطفی اشاره دارند، هر هیجان از سه مؤلفهٔ اساسی برخورد است:
مؤلفهٔ شناختی، افکار، باورها و انتظارهایی که نوع و شدت پاسخ هیجانی را تعیین میکنند. آن چه برای یک فرد فوق العاده لذت بخش است، ممکن است برای دیگری کسل کننده یا آزارنده باشد.
مؤلفهٔ فیزیولوژیکی که شامل تغییرات جسمی در بدن است. برای مثال، هنگامی که بدن از نظر هیجانی به واسطهٔ ترس یا خشم بر انگیخته میشود، ضربان قلب زیاد میشود، مردمکها گشاد میشوند و میزان تنفس افزایش مییابد. اکثر هیجانها شامل یک انگیختگی کلی و غیر اختصاصی دستگاه عصب هستند.
مؤلفهٔ رفتاری، به حالتهای مختلف ابراز هیجانها اشاره میکند. جلوههای چهرهای، حالتهای اندام و حرکتهای بیانگر، و آهنگ صدا همراه با خشم، لذت، شادی، غم، ترس و هیجانهای دیگر تغییر میکنند.
جلوهٔ چهرهای مهمترین شکل ارتباط هیجانی هستند. بررسیهایی که صورت گرفتهاند، نشان میدهند که برخی از جلوههای خاصِ چهرهای، ذاتی هستند. و بنابراین، در همه جای دنیا آنها را میشناسند.
هیجان ها متشکل از الگوهای پاسخ های فیزیولوژیکی و رفتارهای مخصوص به نوع هستند . و در واقع غالبا از نظر مردم هیجان همان احساسی است که به فرد دست میدهد . ولی هیجان یک رفتار است نه یک تجربه ی خصوصی و پدیده ای است که در بقای نوع و تولید مثل نقش دارد .
عشق افلاطونی معمولأ به رابطهای عاطفی امّا بدون روابط جنسی میان دو نفر گفته میشود. این اصطلاح به تعریف افلاطون از عشق در کتاب ضیافت اشاره دارد. این اصطلاح (Amer platonicus در زبان لاتین) نخستین بار توسط مارسیلیو فیچینو در سده پانزدهم برای توصیف احساسات و عواطف میان سقراط و شاگردانش به کار رفت.

عشق عرفانی
عشق از مسائل بنیادین عرفان و تصوف ایرانی است، چندانکه بدون در نظر گرفتن آن، عرفان و حکمت متعالیه قابل فهم نیست. البته عشق از مقولاتی است که تعریفش به ذات، نامیسر است و کنهش درغایت خفا و پوشیدگی است.
تعریف
عشق از مصدر عَشق(=چسبیدن والتصاق)است. به گیاه پیچک عَشَقه گویند زیرابر تنه درخت می پیچد وبالامی رود وآن را خشک می کند. واین تمثیل حالت عشق است که بر هر دلی عارض شود احوال طبیعی او را محو می کند.
عشق بنده به خدا، حالتی بود از لطف، که شخص در دل خویش یابد و آن حالت در عبارت نیاید، و آن حالت اورا دائم بر تعظیم حق تعالی استوار دارد و اختیار کردن رضای او و صبر ناکردن بدوری او و شادی نمودن بدو و بی قراری از دون او ویافتن اُنس بدوام ذکر او در دل باشد.
توصیف
مورخان از رشد تدریجی تصوف سخن گفته اند که باعرفان زهدی وخوفی آغاز وبتدریج به عشق ودلسپردگی تبدیل میشود وسرانجام برمعرفت وشناخت باطنی تاکید میکند. توصیف ناپذیری و رازگونه بودن عشق عرفانی از مهمترین خصیصه های بیان شده در همه متون عرفانی است. در نظر مولانا عشق همچو صورت خیال است که اگر آنرا به صد زبان وصف کنی هنوز تمام وصف آنرا نگفته ای، گاه چون خورشید گرمابخش است و گاه چون آذرخش سوزاننده.
کمال انسان در اینست که اصل خویش را بازجوید و خدای قریب را در درون خویش یافته و بدو عشق ورزد و اورا از همه چیز بیشتر دوست دارد. نشانه مومن حُب شدید (عشق) نسبت به خداست وَالَّذِینَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًا لِلَّهِ(البقره،۱۶۵).
انکار عشق
عارفان معتقدند که عشق موهبتی الهی است که خداوند به بسیاری از بندگانش هدیه داده است. و عجز پاره ای از بندگان در درک آنرا به عدم صیقلی آئینه روح آنها نسبت می دهند.
اهل کلام، با قبول مُباینت کلی میان خالق و مخلوق، عشق بنده به خداوند را انکار می کنند. بدان جهت متکلمان هر جا در قرآن لفظ حُب و مشتقاتش را دیده اند آنرا تاَویل به تعظیم خداوند و اطاعت از دستورها و فرمان های او کرده اند، حال آنکه عرفاً از جمله مولانا عقیده دارند که نه تنها عشق بنده به خداوند میسر است بل جز خدا کسی قابل عشق ورزی نیست. غزالی در تفسیر علما از حٌب به تعظیم و اطاعت از خداوند میگوید: « حٌب و دوستی خدا چگونه به طاعت تفسیر کرده شود؟ طاعت تبع و ثمره دوستی خداست، پس چاره نیست از آنکه دوستی متقدم باشد، آنگاه پس از آن دوست را طاعت دارد».
نویسندگان زیادی در باره عشق نوشته اند از رابعه وحلاج تا غزالی وبخصوص برادرش احمد غزالی وبعد ها عین القضات همدانی وعطار نیشابوری، اما ابن عربی و جلال الدین محمد مولوی، هرچند در دو جریان متفاوت، در صدر شرح دهندگان عشق بوده اند.
عشق در کلام بزرگان
درکلام افلاطون
افلاطون گوید:عشق، واسطه انسان ها و خدایان است و فاصله آنها را پُر می کند.
همو گوید:عشق در همه کائنات جاری است.
او می گوید: عشق پیوند دهنده همه جهان است.
در کلام مولانا
هرچه گویم عشق را شرح وبیان چون به عشق آیم خجل باشم از آن
کلام مولانا اساساً چیزی بجز عشق نیست، عشق مانند سایر اجزاء جهان حقیقتی است سیال ومواج وتوقف ودرنگ ناپذیر، و در حقیقت عنایت وهدایتی است الهی و تفسیر آن در دفتر وکتاب نگنجد.
عشق جز دولت و عنایت نیست جز گشاد دل و هدایت نیست
عشق را بوحنیفه درس نگفت شافعی را در او روایت نیست
در کلام عطار نیشابوری
از نظر عطار، عشق برتر از دو جهان و همان چیزی است که ماورای شرح و تعریف باشد:
خاصیت عشقی که برون از دوجهان است
آن است که هر چیز که گویند نه آن است
در کلام روزبهان بقلی
«عشق سیفی است که از عاشق سر حدوث برمی دارد. عشق کمالی است که از کمال حق است، چون در عاشق پیوندد، از صرف عبودیت و حدوثیت به جلال الهیت، ظاهر و باطنش ربّانی شود. ذکر موت بر ایشان روا نباشد. هر که به عشق حق زنده باشد دگر موت بر وی راه نیابد.»
در کلام بایزید بسطامی
«هرکه را محبت حق بکشد دیت او دیدار حق است، و هرکه را عشق حق او را بکشد دیت او همنشینی با حق است.» (به نقل از عوارف المعارف، سهروردی)
تا رفت دیده و دل من در هوای عشق بنمود جا به کشور بی منتهای عشق
وارسته گشت و صرفنظر کرد از دو کون اینسان شود کسی که دهد دل برای عشق
ما راست عشق و هرکه به عالم جز این بود بیگانه باشد او، نشود آشنای عشق
در کلام شاه نعمت الله ولی
تن به جان زنده است و جان از عشق در بدن روح ما روان از عشق
عشق داند که ذوق عاشق چیست باز جو ذوق عاشقان از عشق
هرچه در کاینات موجود است جُـود عشق است و باشد آن از عشق
عاشقان عشق را به جان جویند عاقلان اند غافلان از عشق
نعمت الله که میر مستان است می دهد بنده را نشان از عشق
در کلام ابوسعید ابوالخیر
دوبیتی منسوب به ابوسعید ابوالخیر:
از شبنم عشق خاک آدم گِل شد صد فتنه و شور در جهان حاصل شد
صد نشتر عشق بر رگ روح زدند یک قطره از آن چکید و نامش دل شد
در کلام جواد نوربخش (نورعلیشاه)
تصوف گام برداشتن به سوی حق است با پای عشق و محبت.
عشق نتیجه ی محبت حق است و محبت صفت حق، اما در حقیقت محبت صفت ارادت حق است که از صفات ذات می باشد ... چون به اخص تعلّق گیرد آن را نعمت گویند ...
ماییم در سراچه هستی گدای عشق خدمتگزار عالم و آدم برای عشق
از پا فتاده ایم مگر حق مدد کند تا طی کنیم راه وصالش به پای عشق
در مردم زمانه صفایی ندیده ایم خو کرده ایم از دل و جان با صفای عشق
با پای بی نشانی و با حال بی خودی شاید رسیم در حرم کبریای عشق
در کشتی امید به گرداب حیرتیم ما را مگر نجات دهد ناخدای عشق
از ما مپرس مسئله کفر و دین دگر کفر است در طریقت ما ماسوای عشق
از ملک عقلِ خیره بشدّت دلم گرفت ای بخت همّتی که پرم در هوای عشق
در خانه من و تو بجز دردسر نبود باید پناه برد به دولتسرای عشق
ای نوربخش گوش سر خویش را ببند تا بشنوی به گوش دل خود ندای عشق
عشق صوفی
جواد نوربخش: «صوفی در پیشگاه حق به تسلیم و رضا می ایستد که: من راضی به رضای توام و بدون آنکه هیچ گونه توقعّی داشته باشم از روی محبت به تو عشق می ورزم و در اندیشه پاداشی نیستم. برهمین اساس است که عشق صوفیان نسبت به خدا بدون انتظار و چشم داشت و برکنار از ترس و وحشت است که صوفی خواست و تمنّایی ندارد و قهر و جفای او را همان اندازه می پسندد که وفایش را، معدودی از صوفیان در طریق عشق و دوستی به مرحله ای رسیده اند که در معشوق (حق) فنا شده اند و مولانا در حقشان فرموده است:
جمله معشوق است و عاشق پرده ای زنده معشوق است و عاشق مرده ای
عشق در نزد غربی ها و مقایسه آن با نظر صوفیه
جواد نوربخش: « عشق در ذهن غربیان معمولاً به عنوان کششی تلقی می شود که موجب محبت انسان به همنوعان او می گردد و در نوع عالی آن باعث جلب افراد انسان به سوی حقیقت می باشد. از نظر غربی ها عاشق باید بیاموزد که چگونه دوست داشته باشد. اما این نحوه ی تلقّی برای صوفیه بسیار ابتدایی است. عشق برای صوفی از جمله عواطف نیست، بلکه جذبه ای است الهی. در تصوف وقتی صحبت از عشق الهی به میان می آید منظور کششی است که از جانب حق متوجه صوفی می شود و صوفی را به حق می کشاند. بنابراین تآکید نه بر کوشش عاشق بلکه بر کشش حق است. به همین دلیل صوفیه گفته اند که: عشق آمدنی است و مانند سیلی است خروشان، و صوفی منتظر است تا این سیل در رسد و او را با خود ببرد. به قول مولوی:
عاشقان در سیل تند افتادهاند برقضای عشق دل بنهاده اند
عقل و عشق
جواد نوربخش: راه تصوّف پا بر سر هستی زدن و از خودی و خودبینی رستن است. عقل جزوی (عقل فلاسفه وعلمای ظاهر) این راه را نمیپذیرد زیرا نگهبان «من» خویش و خود دوستی اش مذهب و کیش است. تنها به فتوای عشق می توان ماسوی الله را فراموش کرد و با شاهد ازل دست در آغوش شد. عقل و عشق هریک نوائی سازند و سازی می نوازند: ... عقل گوید: همه چیز برای تو - عشق گوید تو و همه چیز برای او. عشق گوید: در راه معشوق جان فدا کن - عقل گوید: این کار خطرناکی است، ترک ماجرا کن. ..
... عقل وسیله شناخت دریا از طریق قطره است، عشق قطره را دریا ساختن است. عقل مبنای خودنمایی و ناز است، عشق مایه جانبازی و نیاز است. خلاصه آنکه: عقل وزیر امین «من» است و عشق سپهسالار «روح». لشکر عقل نفس و صفات نفس و بافته های خلق است در حالیکه لشکر عشق صفات روح و یافته های حق است. ...
رمانتیسم
رُمانتیسم (به فرانسوی: Romantisme) یا رمانتیسیسم (به انگلیسی: Romanticism) عصری از تاریخ فرهنگ در غرب اروپا است، که بیشتر در آثار هنرهای تجسمی، ادبیات و موسیقی نمایان شد.
رمانتیسم جنبههای احساسی و ملموس را دوباره به هنر غرب وارد کرد. هنرمندان رمانتیک آزاد از چهارچوبهای تصویرگریهای سنتی، به تحقق بخشیدن ایدههای شخصی خود پرداختند.
رمانتیسیسم را همانطور که از نامش پیداست، باید نوعی واکنش احساسی در برابر خردمحوری بهشمار آورد. تمایلی به برجسته کردن خویشتن انسانی، گرایش به سوی خیال و رویا، به سوی گذشته تاریخی و به سوی سرزمینهای ناشناخته. از دید انسان رمانتیک، جهان به دو دسته خردگرا (به قول نووالیس: جهان اعداد و اشکال) و به دسته احساسات و یا بهطور دقیقتر، والاترینها و زیباییها تقسیم میشود.
رمانتیسم در اصل، جنبشی هنری بود که در اواخر قرن هجدهم و نوزدهم در ادبیات و سپس هنرهای تجسمی، ابتدا در انگلستان و سپس آلمان، فرانسه و سراسر اروپا رشد کرد. رمانتیسم تا حدودی بر ضد جامعه اشرافی و دوران روشنگری (به طور بهتر عقلانی) بود. گفته میشود که ایدئولوژی انقلاب فرانسه و نتیجههای آن این طرز فکر را تحت تأثیر خود قرار داد.
رمانتیسم را جنبشی ضد روشنگری میدانند. برلین، بهخصوص، علاقهمند به استفاده از چنین لفظی برای اشاره به این جنبش بود. درحالیکه روشنگری نهضتی فکری بهحساب میآمد که با علم و منطق و پیشرفتهای نظامهای عقلانی بشری در فهم علوم تجربی و انسانی گره خورده بود، متفکرین و هنرمندان رمانتیک، تأکید فرهنگی بر خرد را محدودکننده و سرکوبگر روح آدمی میدانستند و بر مؤلفههایی چون هنر، شور، هیجان، تخیل، مضامین معنوی، مناسک و نمادها تأکید میکردند. در میان اصحاب رمانتیک، امر خاص ارزشمندتر از امر عام بود و خاصبودن فرهنگهای بومی، تنوع و تکثر زبانهای بشری، هویتهای محلی و منحصربهفرد بودن آدمیان ستایش میشد.
واژهشناسی
ابتدا صفت «رمانتیک» بود که کمکم در قرن هفدهم میلادی در بیشتر زبانهای اروپایی بر سر زبانها افتاد. این صفت که از کلمهٔ لاتینی رومانتیکوس (به لاتین: Romanticus) برگرفته شده بود به داستانهایی گفته میشد که به زبانهای عامیانهٔ اروپا (و نه به زبان لاتین) نوشته شده باشند، در شیوهٔ نوشتار نو باشند و از قوانین کلاسیک پیروی نکنند. در آن زمان که ادبیات [و هنر] بر پایهٔ عقلگرایی استوار بود اثر رمانتیک چیزی بود «عجیب و غریب، هوسباز و دروغپرداز». صد سال بعد، و ابتدا در انگلیسی و آلمانی، این واژه بار معنایی مثبت یافت و برای نشان دادن «زیبایی و دلانگیزی» یک اثر به کار رفت. کمی بعد در فرانسه به این مکتب نو که تازه داشت پا میگرفت نام رمانتیسم داده شد، برخی نیز به پیروی از استاندال از معادل ایتالیایی کلمه رمانتیسیسم استفاده کردند، اما هرگز توضیح بیشتری دربارهٔ آن ندادند. مادام دو استال اثری را رومانتیک میدانست که «به نحوی به داستانهای شهسواریوابسته باشد.» گوته آن را در برابر واژهٔ کلاسیک به کار میبرد. از منظر او رمانتیک هر چیزی بود که بیمار است و کلاسیک در برابر آن سالم است. در اروپای قرن هجدهم، رمانتیسم به گسترهای از آثار اشاره داشت که ویژگیهای گوناگونی داشتند اما در نهایت همه بیانگر حالت روحی خاص آن دوره بودند.
درباره
بحث اندیشه رمانتیک را بایستی در مقولاتی چون «قرارداد اجتماعی» و «نظریه انداموار دولت» جستجو کرد که اولی در آثار افرادی چون روسو، هابز و لاک و دومی در نظریات اندیشمندانی چون هگل مشهود است.
این مکتب زاییدهٔ تمدن صنعتی و پیشرفت طبقه متوسط در سدهٔ نوزدهم میباشد. رمانتیکها به رؤیا و اندیشه خود بیش از هر انگیزه طبیعی و غیر طبیعی اهمیت میدادند و آنچه مینوشتند جلوههایی از جهان نا شناخته اندیشه و پندار بود.
خیال پردازان قرن ۱۹ توده را آنگونه که بودند تصور نمیکردند بلکه آنگونه که میخواستند باشد تجسم میساختند؛ بنابراین رمانتیسم در برابر واقعگرایی بود.
آنها برعکس کلاسیسیستها به خرد نمیپرداختند، بلکه به فرمان احساس و اندیشه گوش میدادند.
البته رمانتیکها کاوش عقلی را یکسره بیهوده نمیدانستند، بلکه معتقد بودند که عقل فقط نمایندهٔ جزئی از استعدادهای انسان است. بنابراین اغلب آنها برای درک تمامیت عالم به نگرشهای زیباشناسانه و شهودی روی میآوردند و اعتقادشان این بود که بینش عقلی از درک هستی ناتوان است.
ژان ژاک روسو از مهمترین متفکرین رمانتیک میگوید: «در نهایت، عقل راهی را در پیش میگیرد که قلب حکم میکند».
هنرمند رمانتیک توده را دشمن میداند و چون از زندگی در اجتماع خویش گریزان است به دامان خیالها و اندیشههای خویش پناه میبرد و به دورانهای باستانی و سدههای میانه و روزگار کودکی و سرزمین آرزوها و تنهایی باز میگردد.
رمانتیسم فریاد خشم و اعتراض بر ضد بندگی انسان، کشاکشهای سرمایهداری و برگرداندن به شهرهای کارگری و بر ضد صنعتگران سرمایهدار است.
بنیان رمانتیسم با ایدهآلیسم (Idealism) نزدیکی دارد و هنرمند رمانتیک زندگی و اجتماع را زاییدهٔ اندیشه میداند و دگرگونیهای توده را (بر خلاف واقعگرایان) وابسته به دگرگونیهای اندیشه بشری میداند.
رمانتیسیسم در موسیقی
ارنست هوفمان، بتهوون، شوپن، شوبرت، فلیکس مندلسون، روبرت شومان، فرانتس لیست، برامس، هکتور برلیوز، یوهان اشتراوس، آنتوان بروکنر، ریچارد واگنر و پیتر ایلیچ چایکوفسکی از برجستهترین موسیقیدانان و آهنگسازان رمانتیک محسوب میشوند.
ادبیات
فرانسه: ویکتور هوگو (بنیانگذار)، ژان ژاک روسو، شاتوبریان، لامارتین، استاندال.
انگلستان: ویلیام وردزورث، لرد بایرون، ویلیام بلیک، ساموئل تیلور کالریج.
آلمان: گوته، شیلر.
ایتالیا: مانتسونی و لئوپاردی.
اسپانیا: سوریلیا.
روسیه: پوشکین، لرمانتوف.
از دیگر پیشوایان جنبش رمانتیک در ادبیات میتوان به الکساندر دوما (پدر)اشاره کرد.
نقاشی و مجسمهسازی
در زمینه هنرهای تجسمی،رمانتیسیسم با کنار نهادن خطوط خشک و مضمونهای باستانی کلاسیسیسم، حرکتی نو در طرح و رنگ بهوجود آورد. اوژن دولاکروا، کاسپار داوید فریدریش، تئودور ژریکو و گرو نمایندگان برجستهٔ این جنبش در نقاشی و داوید دانژه و باری در مجسمهسازی بودند.
فرانسیسکو گویا نابغه هنری عصر رومانتیسیسم در اسپانیا است. در آثار او نوعی حال و هوای شادی آور روکوکوی پسین را میبینیم. یکی از آثار او نقاشی کارلوس چهارم است که از نظر روانشناسی به طرزی شگفتی آور امروزی است. بزرگترین اثر اوپرده سوم ماه می است. این پرده اعدام گروهی مبارزانی را نشان میدهد که علیه نیروهای فرانسوی برخاسته بودند. او به شیوه مخصوص رومانتیکی این پرده را به تصویر در آورده تا حقیقتی شاعرانه را بیان کند. گویا تصویری را آفرید که به نمادی هولناک در دنیای جدید مبدل شده است.
در فرانسه انگر معتقد بود طراحی نسبت به نقاشی از اولویت برخوردار است. در پرده کنیز با برده نوعی حس عالی رنگ شناسی نمایان است. او در این اثر مجموعهای از رنگ مایههای شفاف و بافت پرمایه را به تصویر در آورده است. حالت شاعرانه کنیز، که افسون هزار و یک شب را تداعی میکند، از لحاظ منسجم ساختن تصویر، اهمیتی معادل با کمپوزیسیون ظریف و متعادل آن دارد. این موضوع نامتعارف از مشخصات جنبش رومانتیکی محسوب میشود.
اصول رمانتیسیسم
۱- اهمیت دادن به فردیت و احساس هنرمند.
۲- در این مکتب احساس به خاطر احساس و عاطفه به خاطر عاطفه اهمیت دارد.
۳- عدم تبعیت از قوانین ثابت و پیروی از امیال ذهنی.
۴- بر تر شمردن عواطف انسانی و مسائل معنوی (رمانتی سیسم در نقاشی با عبارت برتری و غلبه احساس بر عقل توصیف میشود).
۵- استفاده از هنر به عنوان وسیلهای برای تحریک احساسات.
۶- نمایش فضاهای خیال انگیز و اسرار آمیز و حالت غیر عادی آشفته و گاه جنون آمیز انسانها.
۷- نمایش هیجان طوفان و طبیعتی سر کش شیوهای پر از حرکت و رنگ را میطلبد.
۸- آزادی؛ بدین معنی که هنرمند هر بخشی از زندگی را که خواست میتواند آزادانه به تصویر بکشد.
۹-رمانتیکها با نوعی حالت عارفانه به زندگی مینگرند (کشف و شهود).
۱۰- کوشش برای فرار از واقعیت که افراط رمانتیکها در این اصل باعث پیدایش جنبش واقعگرایی شد.
تاریخچه رمانتیسم
رمانتیسم انگلیسی
در سدهٔ نوزدهم انسانگرایانی مانند شاعر و مقالهنویس انگلیسی متیو آرنولد (به انگلیسی: Matthew Arnold) (۱۸۲۲-۱۸۸۸) واژهٔ فرهنگ را برای ارجاع به آرمانهای پالایششده برای افراد بشر که به بهترین نحو در جهان اندیشیده و گفته شدهاست به کار برد. این مفهوم از فرهنگ با مفهوم آلمانی بیلدونگ (به آلمانی: Bildung) قابل مقایسهاست: «... فرهنگ جستوجوی کمال مطلق از طریق ابزارهای فهم دربارهٔ همهٔ چیزهایی است که به انسان بستگی دارد؛ بهترین چیزی که در جهان اندیشیده و گفته شدهاست".
در عمل، فرهنگ به یک آرمان ممتاز و نخبهگرایانه بازمیگشت و با فعالیتهایی مانند هنر، موسیقی کلاسیک و آشپزی اشرافی همراه بود. از آنجا که این اشکال فعالیتها با زندگی شهری عجین شده بود، فرهنگ با تمدن (City از ریشهٔ لاتین Civitas) بازشناسی میشد. منظر دیگر جنبش رومانتیک دربردارندهٔ علاقه به فولکلور یا موسیقی محلی بود که به بازشناسی فرهنگ غیرنخبگان انجامید. این تمایز اغلب به عنوان چیزی تلقی میشد که فرهنگ عالی را که عمدتاً به گروه اجتماعی حاکم مربوط است از فرهنگ پست جدا میکند. به عبارت دیگر، ایدهٔ فرهنگ که در اروپای سدهٔ هیجدهم و اوایل سدهٔ نوزدهم توسعه یافت نابرابریهایی را در جوامع اروپایی منعکس میکند.
ماتیو آرنولد فرهنگ را در مقابل آنارشی یا هرجومرج قرار میدهد. دیگر اروپاییان پیرو فیلسوفانی نظیر توماس هابز و ژان ژاک روسو فرهنگ را در مقابل وضعیت طبیعی قرار میدهند. هابز و روسو معتقدند که بومیان آمریکا که سرزمینشان به وسیله اروپاییان تسخیر شد، از سدههای ۱۶ به بعد در وضعیت طبیعی به سر میبردند؛ این تضاد در مقایسهٔ «متمدن» و «غیرمتمدن» مطرح شدهاست. براساس این اندیشه ما میتوانیم برخی کشورها و ملتها را نسبت به دیگران به عنوان متمدنتر و برخی از مردم را فرهنگیتر تلقی کنیم. این تقابل به نظریهٔ داروینیسم اجتماعی هربرت اسپنسر و نظریهٔ تحول فرهنگی لوییس هنری مورگان انجامید. همچنان که برخی منتقدین بحث کردهاند که تمایز میان فرهنگهای عالی و پست ناشی از مجادله میان نخبگان و غیرنخبگان اروپایی است، برخی دیگر از آنان استدلال میکنند که تمایز میان متمدن و غیرمتمدن چیزی جز مجادله میان قدرتهای استعماری اروپایی و مستعمراتشان نیست. دیگر منتقدین سدهٔ نوزدهم پیرو ژان ژاک روسو این تمایز را میان فرهنگ عالی و پست پذیرفتهاند اما همچنین پالایش و پیچیدگی فرهنگ عالی را در نظر گرفتهاند. آنها این تغییرات را به عنوان توسعهٔ غیرطبیعی، ابهامآفرین و انحراف از وضعیت طبیعی مردم میدانند. این منتقدین موسیقی محلی (چنانچه توسط طبقهٔ کارگر ساخته شده باشد) را بیان راستین شکل طبیعی زندگی میشناسند، در حالی که موسیقی کلاسیک در مقایسه با طبیعت و زندگی خالص، سطحی و منحط به نظر میرسد. به همین سیاق، این دیدگاه، اغلب مردم متکی به فطرت را مردمی غیراهلی تصویر میکند که به شکلی اصیل و غیرمصنوعی ساده و سالم زندگی میکنند و به وسیلهٔ سیستم سرمایهداری بهشدت طبقاتی غرب دچار انحطاط نشدهاند.
در سال ۱۸۷۰ ادوارد تایلور (۱۹۱۷-۱۸۳۲) این اندیشههای مبتنی بر فرهنگ عالی در برابر پست را برای طرح تئوری تحول مذهب به کار برد. براساس این تئوری، مذهب از شکل چندخدایی بهیکتاپرستی متحول میشود. او در ادامهٔ مطالعات خود فرهنگ را به عنوان مجموعهٔ گوناگونی از فعالیتهای مشخصکنندهٔ انواع اجتماعات انسانی بازتعریف کرد. این دیدگاه راه را برای درک مدرن از فرهنگ هموار کرد.
رومانتیسم آلمانی
فیلسوف آلمانی ایمانوئل کانت (۱۸۰۴- ۱۷۲۴) تعریفی فردگرایانه را از «روشنگری»، شبیه به مفهوم بیلدونگ ارایه داد: «روشنگری خروج انسان از نابالغی خودانگیختهاست» او بحث کرد که این نابالغی از فقدان فهم و درک ما ناشی نمیشود، بلکه از نبود شوق اندیشیدن مستقل سرچشمه میگیرد. برخلاف این جبن فکری، کانت بر: شجاعت خردمندبودن (به آلمانی: Sapere aude) اصرار داشت. در واکنش به کانت، پژوهشگران آلمانی مانند یوهان گاتفرید هردر (۱۸۰۳- ۱۷۴۴) اظهار داشتند که آفرینشگری انسان که ضرورتاً پیشبینیناپذیر و در اشکالی فوقالعاده گوناگون رخ مینماید، همانند عقلانیت بشری حائز اهمیت است. افزون بر این، هِردر شکلی جمعی از بیلدونگ را پیشنهاد کرد: «برای هردر، بیلدونگ کلیت تجربیاتی بود که یک هویت منسجم و احساس سرنوشت مشترک را برای مردم به وجود میآورد».
در ۱۷۹۵ زبانشناس و فیلسوف بزرگ، ویلهلم فون هومبولت (۱۸۳۵- ۱۷۶۷) همگان را به انسانشناسیای فرخواند که میتوانست علایق کانت و هردر را درهم آمیزد. در دوران رومانتیک پژوهشگران آلمانی بهویژه آنانی که با جنبشهای ناسیونالیستی سروکار داشتند — مانند مبارزه و ستیز ناسیوناسیتها برای خلق «آلمان» ورای شاهنشینهای گوناگون و مبارزات ملیگرایان از طریق اقلیتهای قومی علیه امپراطوری اتریش - مجارستان — عقیدهای گستردهتر از فرهنگ را به عنوان «دیدگاهی جهانی» ترویج کردند. بر مبنای این مکتب فکری هر گروه قومی یک دیدگاه جهانی مشخص دارد که با دیدگاه جهانی دیگران قابلمقایسه نیست. با وجود شمولیت بیشتر نسبت به دیدگاههای پیشین، این رهیافت فرهنگی نیز همچنان اجازه میداد میان فرهنگهای «بدوی» و «متمدنانه» تمایز قایل شویم.
در ۱۸۶۰ آدولف باختین (به آلمانی: Adolf Bastian) (۱۹۰۵- ۱۸۲۶) برای «یگانگی روحی بشریت» به استدلال میپرداخت. او ادعا میکرد که مقایسهای علمی از همهٔ جوامع انسانی آشکار خواهد کرد که دیدگاههای جهانی متمایز، دربردارندهٔ عناصر بنیادی یکسانی است. براساس نظر باختین، همهٔ جوامع انسانی در مجموعهای از «ایدههای اصلی» (به آلمانی: Elementargedanken) شریکاند؛ فرهنگهای متفاوت یا «ایدههای قومی» (به آلمانی: Volkergedanken) انطباق محلی این ایدههای بنیادیاند. این دیدگاه راه را برای درک و فهم فرهنگ مدرن هموارکرد. فرانز بواس در این سنت پرورش یافت و هنگامی که آلمان را به سوی ایالات متحده ترک کرد آن را با خود به این کشور آورد.
رمانتیسم (عاشقانه)
رمانتیسم (عاشقانه) یا احساسات عاشقانه نوعی احساس و ارتباط عاشقانه که نسبت به دیگری به طور عاطفی برقرار میشود. رمانتیک عاشقانه نوعی ارتباط عاشقانه یا به نوعی عشق بین دو نفر و وجود احساسات عاطفی و شخصی یا به نوعی شرایط عاشقانه یا شاعرانه.
عشق آزاد
عشق آزاد یک جنبش اجتماعی است که ازدواج را رد میکند، و آن را نوعی از اسارت اجتماعی و مالی می داند. هدف اولیهٔ جنبش عشق آزاد جدایی حکومت از مسایل جنسی نظیر ازدواج، کنترل تولد، و زنا بود. ادعا شده که چنین مسایلی دغدغهٔ افراد درگیر آن بودهاند و نه چیز دیگر.
بیشتر سنت عشق آزاد انشعابی از آنارشیسم است و بازتاب دهنده فلسفهٔ لیبرترینی است که خواهان آزادی از مقررات حکومتی و مداخلهٔ کلیسا در روابط شخصی است. بنا بر این مفهوم اتحادهای آزاد بزرگسالان روابطی مشروعند که همه طرفهای ثالث باید به آنها احترام باشند چه روابطی احساسی باشند چه جنسی. علاوه بر این، برخی نوشتجات عشق آزاد استدلال کرده است که هم مرد و هم زن حق لذت جنسی بدون قیود اجتماعی یا حقوقی را دارا هستند. در عصر ویکتوریایی، این اندیشهای رادیکال بود. بعدها، تم جدیدی توسعه یافت، پیوند عشق آزاد با تغییر اجتماعی رادیکال و نمودن آن چون منادی یک حساسیت ضد سرکوب، ضد اقتدارگرایانه.
هیجان (روانشناسی)
در روانشناسی هیجانها معمولاً به احساسها و واکنشهای عاطفی اشاره دارند، هر هیجان از سه مؤلفهٔ اساسی برخورد است:
مؤلفهٔ شناختی، افکار، باورها و انتظارهایی که نوع و شدت پاسخ هیجانی را تعیین میکنند. آن چه برای یک فرد فوق العاده لذت بخش است، ممکن است برای دیگری کسل کننده یا آزارنده باشد.
مؤلفهٔ فیزیولوژیکی که شامل تغییرات جسمی در بدن است. برای مثال، هنگامی که بدن از نظر هیجانی به واسطهٔ ترس یا خشم بر انگیخته میشود، ضربان قلب زیاد میشود، مردمکها گشاد میشوند و میزان تنفس افزایش مییابد. اکثر هیجانها شامل یک انگیختگی کلی و غیر اختصاصی دستگاه عصب هستند.
مؤلفهٔ رفتاری، به حالتهای مختلف ابراز هیجانها اشاره میکند. جلوههای چهرهای، حالتهای اندام و حرکتهای بیانگر، و آهنگ صدا همراه با خشم، لذت، شادی، غم، ترس و هیجانهای دیگر تغییر میکنند.
جلوهٔ چهرهای مهمترین شکل ارتباط هیجانی هستند. بررسیهایی که صورت گرفتهاند، نشان میدهند که برخی از جلوههای خاصِ چهرهای، ذاتی هستند. و بنابراین، در همه جای دنیا آنها را میشناسند.
هیجان ها متشکل از الگوهای پاسخ های فیزیولوژیکی و رفتارهای مخصوص به نوع هستند . و در واقع غالبا از نظر مردم هیجان همان احساسی است که به فرد دست میدهد . ولی هیجان یک رفتار است نه یک تجربه ی خصوصی و پدیده ای است که در بقای نوع و تولید مثل نقش دارد .
کاربرد علوم مختلف در تکنولوژی آموزشی
۱– روانشناسی: در تکنولوژی آموزشی به شرایط رشد ذهنی و جسمی افراد توجه شده و با در نظر گرفتن آمادگی انان برای یادگیری در زمینههای مختلف با انتخاب مکاتب مناسب یادگیری (پیوند گرایی، شناخت گرایی، ساخت گرایی و …) مطالب درسی تدوین شده، در اختیار فراگیران قرار میگیرد.

۲- ارتباطات: طراحی پیامهای آموزشی، به مشارکت گرفتن مخاطبان، رفع موانع ارتباطی و …. از جمله موارد ارتباطی میباشد که در علم تکنولوژی آموزشی ازآنها برای ارسال - نفوذ و درک پیامهای آموزشی استفاده میشود. ۳- هنر: فناوری آموزشی با استفاده از خواص حواس در یادگیری (بینایی %۷۵ – شنوایی %۱۳ – بویایی %۳ – لامسه %۶ – چشایی %۳) و نیز تاثیر زیبایی در یادگیری با طراحی صحیح تصاویر از طریق هم آهنگی وتضاد در طرح و هارمونی دررنگ و انتخاب خطوط و زاویه بندی مناسب سعی دارد از طریق حس بینایی به % ۷۵ تاثیر در یادگیری خود را نزدیک نماید. در کل علم تکنولوژی آموزشی قصد دارد از تمامی پدیدههای علمی استفاده کرده تا امرشیرین یادگیری سریعتر اتفاق افتاده و دیر از دست برود. رابطه رشته تکنولوژی آموزشی با سایر رشتههای علوم تربیتی رشته تکنولوژی آموزشی در حال حاضر تنها در امریکا، در بیش از ۱۰۰دانشگاه ودر مقطع دکتری ارائه میشود وبین سالهای ۱۹۷۷-۱۹۹۸تعداد ۲۶۸۹پایان نامه دکتری در این رشته دفاع شده است. حائز اهمیت است که تعیین ارتباط رشته تکنولوژی آموزشی با رشتههای نزدیک میتواند در تبیین قلمرو تاثیر وعملکرد آن موثر باشد.همچنین سطح یادگیری فراگیران رابالا می برد. ماهیت کاربردی این رشته دو نوع ارتباط را باسایر رشتههای درون وبیرون علوم تربیتی برقرار میکند: ۱. ارتباط با رشتههای اصلی:این رشتهها طیف وسیعی از رشتههای علوم انسانی وعلوم تربیتی وفنی ومهندسی را در بر میگیرد که میتوان به دو دسته اصلی تقسیم کرد :رشتههای تاثیر گذار، مانند فلسفه، فلسفه تربیتی، روانشناسی، روانشناسی تربیتی ورشتههای تغذیه کننده، مانندالکترونیک، رایانه، ارتباطات، فیزیک و... ارتباط این رشته با رشتههای تاثیر گذار از نظر تاثیر رویکردها، دیدگاههای فلسفی، مبانی معرفت شناسی وروشهای تحقیق آنها بر رشته تکنولوژی آموزشی قابل انکار نیست. رشتههای تغذیه کننده آن دسته از رشتههای علمی هستند که دستاوردهای ابزاری آنها به طور مستقیم در رشته تکنولوپی آموزشی استفاده میشود. پیشرفتهای دو دهه اخیر در علوم رایانه در واقع نقش غیر قابل انکاری در فراهم آوردن زمینه لازم برای اجرایی کردن نظریههای یادگیری سازنده گرا داشته است. به وجود آمدن شبکههای جهانی اطلاعاتی وسرعت وسهولت دستیابی به آنها، باعث شده است که برای مثال امکان عملی اصل (عدم ارائه محتوا به شاگرد وآزادگذاردن او برای جمع آوری اطلاعات) فراهم شود. ۲. ارتباط با رشتههای همجوار:این رشتهها به صورت عرضی یا طولی واز جهت نظری یا اجرایی، با رشته تکنولوژی آموزشی هم سویی وهم پوشی دارند. از جمله میتوان از رشته برنامه ریزی آموزشی به عنوان رشتهای که با تکنولوژی آموزشی گاه نوعی رابطه طولی دارد ورشته برنامه ریزی درسی که علاوه بر رابطه طولی نوعی هم پوشی نیز دارد نام برد. موضوع رشته برنامه ریزی آموزشی تهیه وپیش بینی برنامههای کلان کمی برای توسعه مقاطع آموزش وپرورش وآموزش عالی است. در این رشته، که زیر شاخهای از رشتههای برنامه ریزی کلان اقتصادی است، برنامه ریزان با استفاده از روشهایی مانند تقاضای اجتماعی، روش نیروی انسانی وروش نرخ بازده یا ترکیبی از این روشها، برای پاسخگویی به نیازهای کشور در سطح کلان برنامههای کمی تهیه میکنند. دراین برنامهها، مانند برنامههای توسعه پنج ساله کشور، برنامه ریزان برای هر بخش از اقتصاد (صنعتی یا کشاورزی) نیازهای نیروی انسانی متخصص وآموزش دیده را با توجه به هدفهای توسعه در آن بخش به صورت تعداد افراد در تخصصها مختلف پیش بینی وبودجه، زمان وسایر امکانات لازم را برای تربیت وآموزش این نیروها از محل در آمدها وتواناییهای باقوه کشور بر آورد میکنند. این برنامهها پس از تصویب نهایی در سطح کشور برای اجرا به بخشهای مربوط ابلاغ میشود وسازمان برنامه وبودجه نیز بر حسن اجرا وتخصیص منابع مالی نظارت وسرپرستی میکند. بنابراین در برنامه ریزی آموزشی برنامههای کلان در سطح ملی یا منطقهای، قارهای وجهانی یه وسیله سازمانهای آموزشی جهانی تهیه میشود.
تاریخچه
فناوری آموزشی پس از سالهای ۱۲۸۰ خورشیدی مراحلی مختلفی را طی نموده است. اگرچه در سالهای قبل از ۱۲۸۰ نیز معلمان کودکان را به دیدن موزهها میبردند و یا برای روشنتر شدن مفاهیم اجسامی را به کلاسهای درس میآوردند.
برخی سوفسطائیان قرن پنجم پیش از میلاد را پیشگامان تکنولوژی آموزشی میداند. و به دلیل ماهیت سیستماتیک کار آنان از نظر طراحی و سازماندهی مواد آموزشی، آنان را پیشگامان واقعی و غیر قابل انکار این رشته میشناسند.
فناوریی آموزشی در طی تکامل خود از چهار مرحله گذر کرده و اکنون وارد مرحله پنجم شده است. گرچه ممکن است کشورهای مختلف الزاماً از این مراحل گذر نکنند ولی بیشتر کشورها این مراحل را تجربه کردهاند. نولوژی آموزشی، به مفهوم جدید آن، از وسایل سمعی و بصری بحث نمیکند همچنین، هدف تکولوژی آموزشی، ترویج و توسعة تلویزیون، رادیو و ماشینهای آموزشی، کامپیوتر و سایر ابزارهای آموزشی قدیم یا جدید نیست. به علاوه تکنولوژی آموزشی به وسایل مکانیکی یا الکترونیکی نیز اطلاق نمیشود و چنانچه روزی پریزهای برق مسدود شود یا نیروی برق برای همیشه از بین برودع تکنولوژی آموزشی همچنان وجود دارد و ما نیز همواره به آن نیازمند خواهیم بود؛ زیرا تکنولوژی آموزشی به همان گستردگی آموزش و پرورش است.
مفهوم تکنولوژی آموزشی
تکنولوژی آموزشی، درعمل با طراحی و ارزشیابی برنامههای درسی، تجارب آموزشی، اجرا و اصلاح مجدد آنها بستگی دارد، به بیانی دیگر: تکنولوژی آموزشی یک روش اصولی و منطقی برای حل مشکلات آموزشی و برنامه ریزی درسی است که با نوعی تفکر سیستماتیک (منظم و علمی) همراه است.
با توجه به این مفهوم، اطلاق عنوان تکنولوژی آموزشی به وسایل سمعی و بصری یا سایر ابزارهای آموزشی و کمک آموزشی، صحیح به نظر نمیرسد. البته این بدان معنی نیست که در روش تکنولوژی آموزشی، از وسایل سمعی و بصری یا رسانههای آموزشی استفاده نمیشود؛ بلکه بر عکس، استفاده از وسایل سمعی و بصری و کاربرد رسانهها در همة مفاهیم و تعاریف تکنولوژی آموزشی مستتر است. اما هیچ یک از سیستمهای پذیرفته شدة تکنولوژی آموزشی، وسایل و رسانهها را هدف نمیداند و آنها را وسیلهای برای عمومیت دادن و زودتر به نتیجه رسیدن تلقی میکند.
تعریف تکنولوژی و تکنولوژی آموزشی
«کاربرد ابتکاری یافتههای یک رشتة علمی را در صنعت- یا در یک کار عملی- تکنولوژی میگویند.»با توجه به این تعریف، تکنولوژی آموزشی را چنین تعریف کردهاند:
«مجموعهای از معلومات ناشی از کاربرد علوم آموزشی و فراگیری در دنیای حقیقی کلاس درس، همراه با ابزارها و روشهایی که کاربرد علوم گفته شده در بالا را تسهیل میکند...»
علاوه بر تعریف فوق، از تکنولوژی آموزشی تعریفهای دیگری نیز شده است. تعریف زیر را که از سایر تعریفها جامع تر است، برای آگاهی آن دسته از علاقهمندان که به تازگی با مفهوم تکنولوژی آموزشی آشنا شدهاند، انتخاب کردهایم:
«تکنولوژی آموزشی عبارت است از روش سیستماتیک طراحی، اجرای و ارزشیابی کل فرایند تدریس و یادگیری که براساس هدفهای معین و یا بهره گیری از یافتههای روان شناسی یادگیری و علم ارتباطات و به کارگیری منابع مختلف- اعم از انسانی وغیر انسانی- به منظور آموزش مؤثرتر تنظیم واجرا می ش
مرحله اول – ابزار و وسایل
مرحله دوم - مواد آموزشی
مرحله سوم – نظامهای درسی
مرحله چهارم – نظامهای آموزشی
مرحله پنجم – نظامهای اجتماعی
تاسیس گرایش تکنولوژی آموزشی برای اولین باردر ایران، سال ۱۳۷۲
در یک قرن اخیر براساس تحولات به وقوع پیوسته در دیدگاههای معرفتشناسی، رویکردهای روانشناسی یادگیری و سایر علوم وابسته و مربوط به ارتباطات،سیستمها و تعلیم و تربیت،تعریف تکنولوژی آموزشی،دستخوش تحولات بنیادین شده است. این تعریف از«کاربرد وسایل و ابزار در آموزش»،به«طراحی،تولید،اجرا و ارزشیابی نظامهای آموزشی»و سرانجام به«نظریه و عمل طراحی،تهیه(تولید)،استفاده(کاربرد)، مدیریت و ارزشیابی فرایندها و منابع یادگیری».تغییر یافته است.بررسی تاریخچهء این رشته از علوم کاربردی در غرب که زادگاه آن است،نشان از تعامل صاحبنظران این علم با شرایط و اقتضائات محیطی و نیازها و جهتگیریهای نظامهای تربیتی آنان دارد، درحالیکه موقعیت این رشته در کشور ما ایران به منزله یک رشتهء علمی کاملاً وارداتی،همانند بسیاری از رشتههای دیگر دانشگاهی متفاوت است.به همین سبب برای بررسی تاریخ این رشته در ایران میباید در زوایای رخدادها و وقایع مرتبط با تعلیم و تربیت در پی نشانههای مربوط به جنبهای یا جوانبی از مباحث،کاربردها و محتواهای مرتبط با این رشته جستجو کرد تا اثری از آن یافت.در این نوشته بنا بر اهمت و تأثیرگذاری رویداد بسیار مهم تأسیس دارالفنون بررسی خود را از این نقطهء عطف تاریخی شروع میکنیم و با پیگیری رویدادهای آموزشی و فرهنگی کشورمان به خصوص از اول قرن چهاردهم هجری شمسی(مطابق با اوائل قرن بیستم میلادی)، سیر تحول شناخت،موقعیت و کاربرد رشته تکنولوژی آموزشی را دنبال میکنیم.این مطالعه بهخصوص بر وقایع معطوف به زمان پیش از شکلگیری رشتهء تکنولوژی آموزشی در حکم یک رشتهء تحصیلی دانشگاهی در سال 1372 و پس از این تاریخ متمرکز خواهد شد.بررسیها نشان میدهند که به دلیل رخدادهای بسیار مهم تاثیرگذاری،همچون نهضت مشروطه،جنگ جهانی اول،منازعات کشورهای استعماری در کشور ما برای کسب امتیازات،کودتای رضاخان،جنگ جهانی دوم، نهضمت ملی شدن نفت و سرانجام کودتای 28 مرداد 1332 و تبعات مخرب و نامبارک آن کشور ما عملاً پنجاه سال اول قرن بیستم میلادی که گسترهء ناب رشد و شکوفایی علوم در کشورهای غربی بوده را از دست داده است.این عقبماندگی موجب عدم رشد بسیاری از علوم در ایران شده و تکنولوژی آموزشی به عنوان یک رشته تحصیلی دانشگاهی و در حکم یک تخصص کاربردی در آموزش و پرورش و آموزش عالی کشورمان از آن جمله است.برداشتهای ناصواب از این رشته موجب پنهان ماندن ماهیت،فلسفه و محتوای آن برای بسیاری از دستاندرکاران آموزش و پرورش و رشته حیاتی در تعلیم و تربیت جهانی محروم ساخته است.در بخش پایانی این نوشته به چشمانداز این رشته در آینده در پرتو بررسیهای انجام شده خواهیم پرداخت.امید است که چنین بررسیهایی گرچه بسیار محدود و ناقص،بتوانند پرتوی فرا راه دانشپژوهان و علاقهمندان این رشته باشد.
در آبان ماه سال ۱۳۷۲برنامه کارشناسی علوم تربیتی گرایش تکنولوژی آموزشی برای اولین بار در شورای عالی برنامه ریزی وزارت فرهنگ وآموزش عالی به تصویب رسید. این برای اولین بار است که رشته تکنولوژی آموزشی در کشور ما به عنوان یک رشته رسمی دانشگاهی مطرح میشود. مروری بر دروس تخصصی مصوب این گرایش نشان میدهد که تمام تحولات رخ داده در دوره دوم رشته در غرب در این برنامه وجود دارد (مانند:درس اصول طراحی پیامهای اموزشی، آموزش با روش بر سیستمها، ارزیابی نظامهای کوچک آموزشی، جامعه شناسی ارتباطی، آموزش برنامهای، اصول طراحی نظامهای آموزشی). در آبان ماه سال ۱۳۷۴برنامه کارشناسی ارشد تکنولوژی آموزشی به تصویب شورای عالی برنامه ریزی رسید وابتدا در دانشگاه علامه طباطبایی وبه دنبال آن در دانشگاه تربیت معلم به اجرا در آمد. دروس تخصصی این برنامه نشان دهنده وارد شدن مباحث نظامهای آموزشی وطراحی آنها، در کنار توجه به رایانه به عنوا ن اصلی ترین رسانه بعد از تحولات مربوط به تکنولوژی ارتباط واطلاعات است (مانند :برنامه نویسی رایانهای برای آموزش، وتولید برنامههای رایانهای آموزشی) این توجه به رایانه مسلماً در کنار دروسی همچون طراحی آموزشی، اصول تهیه برنامههای آموزشی وطراحی مراکز یادگیری، جهت گیری صحیح طرح مباحث نرمافزاری در کنار ابزارهای الکترونیک رانشان میدهد. خاطره یاری. منبع:مبانی نظری تکنولوژی اموزشی دکتر هاشم فردانش
۱– روانشناسی: در تکنولوژی آموزشی به شرایط رشد ذهنی و جسمی افراد توجه شده و با در نظر گرفتن آمادگی انان برای یادگیری در زمینههای مختلف با انتخاب مکاتب مناسب یادگیری (پیوند گرایی، شناخت گرایی، ساخت گرایی و …) مطالب درسی تدوین شده، در اختیار فراگیران قرار میگیرد.

۲- ارتباطات: طراحی پیامهای آموزشی، به مشارکت گرفتن مخاطبان، رفع موانع ارتباطی و …. از جمله موارد ارتباطی میباشد که در علم تکنولوژی آموزشی ازآنها برای ارسال - نفوذ و درک پیامهای آموزشی استفاده میشود. ۳- هنر: فناوری آموزشی با استفاده از خواص حواس در یادگیری (بینایی %۷۵ – شنوایی %۱۳ – بویایی %۳ – لامسه %۶ – چشایی %۳) و نیز تاثیر زیبایی در یادگیری با طراحی صحیح تصاویر از طریق هم آهنگی وتضاد در طرح و هارمونی دررنگ و انتخاب خطوط و زاویه بندی مناسب سعی دارد از طریق حس بینایی به % ۷۵ تاثیر در یادگیری خود را نزدیک نماید. در کل علم تکنولوژی آموزشی قصد دارد از تمامی پدیدههای علمی استفاده کرده تا امرشیرین یادگیری سریعتر اتفاق افتاده و دیر از دست برود. رابطه رشته تکنولوژی آموزشی با سایر رشتههای علوم تربیتی رشته تکنولوژی آموزشی در حال حاضر تنها در امریکا، در بیش از ۱۰۰دانشگاه ودر مقطع دکتری ارائه میشود وبین سالهای ۱۹۷۷-۱۹۹۸تعداد ۲۶۸۹پایان نامه دکتری در این رشته دفاع شده است. حائز اهمیت است که تعیین ارتباط رشته تکنولوژی آموزشی با رشتههای نزدیک میتواند در تبیین قلمرو تاثیر وعملکرد آن موثر باشد.همچنین سطح یادگیری فراگیران رابالا می برد. ماهیت کاربردی این رشته دو نوع ارتباط را باسایر رشتههای درون وبیرون علوم تربیتی برقرار میکند: ۱. ارتباط با رشتههای اصلی:این رشتهها طیف وسیعی از رشتههای علوم انسانی وعلوم تربیتی وفنی ومهندسی را در بر میگیرد که میتوان به دو دسته اصلی تقسیم کرد :رشتههای تاثیر گذار، مانند فلسفه، فلسفه تربیتی، روانشناسی، روانشناسی تربیتی ورشتههای تغذیه کننده، مانندالکترونیک، رایانه، ارتباطات، فیزیک و... ارتباط این رشته با رشتههای تاثیر گذار از نظر تاثیر رویکردها، دیدگاههای فلسفی، مبانی معرفت شناسی وروشهای تحقیق آنها بر رشته تکنولوژی آموزشی قابل انکار نیست. رشتههای تغذیه کننده آن دسته از رشتههای علمی هستند که دستاوردهای ابزاری آنها به طور مستقیم در رشته تکنولوپی آموزشی استفاده میشود. پیشرفتهای دو دهه اخیر در علوم رایانه در واقع نقش غیر قابل انکاری در فراهم آوردن زمینه لازم برای اجرایی کردن نظریههای یادگیری سازنده گرا داشته است. به وجود آمدن شبکههای جهانی اطلاعاتی وسرعت وسهولت دستیابی به آنها، باعث شده است که برای مثال امکان عملی اصل (عدم ارائه محتوا به شاگرد وآزادگذاردن او برای جمع آوری اطلاعات) فراهم شود. ۲. ارتباط با رشتههای همجوار:این رشتهها به صورت عرضی یا طولی واز جهت نظری یا اجرایی، با رشته تکنولوژی آموزشی هم سویی وهم پوشی دارند. از جمله میتوان از رشته برنامه ریزی آموزشی به عنوان رشتهای که با تکنولوژی آموزشی گاه نوعی رابطه طولی دارد ورشته برنامه ریزی درسی که علاوه بر رابطه طولی نوعی هم پوشی نیز دارد نام برد. موضوع رشته برنامه ریزی آموزشی تهیه وپیش بینی برنامههای کلان کمی برای توسعه مقاطع آموزش وپرورش وآموزش عالی است. در این رشته، که زیر شاخهای از رشتههای برنامه ریزی کلان اقتصادی است، برنامه ریزان با استفاده از روشهایی مانند تقاضای اجتماعی، روش نیروی انسانی وروش نرخ بازده یا ترکیبی از این روشها، برای پاسخگویی به نیازهای کشور در سطح کلان برنامههای کمی تهیه میکنند. دراین برنامهها، مانند برنامههای توسعه پنج ساله کشور، برنامه ریزان برای هر بخش از اقتصاد (صنعتی یا کشاورزی) نیازهای نیروی انسانی متخصص وآموزش دیده را با توجه به هدفهای توسعه در آن بخش به صورت تعداد افراد در تخصصها مختلف پیش بینی وبودجه، زمان وسایر امکانات لازم را برای تربیت وآموزش این نیروها از محل در آمدها وتواناییهای باقوه کشور بر آورد میکنند. این برنامهها پس از تصویب نهایی در سطح کشور برای اجرا به بخشهای مربوط ابلاغ میشود وسازمان برنامه وبودجه نیز بر حسن اجرا وتخصیص منابع مالی نظارت وسرپرستی میکند. بنابراین در برنامه ریزی آموزشی برنامههای کلان در سطح ملی یا منطقهای، قارهای وجهانی یه وسیله سازمانهای آموزشی جهانی تهیه میشود.
تاریخچه
فناوری آموزشی پس از سالهای ۱۲۸۰ خورشیدی مراحلی مختلفی را طی نموده است. اگرچه در سالهای قبل از ۱۲۸۰ نیز معلمان کودکان را به دیدن موزهها میبردند و یا برای روشنتر شدن مفاهیم اجسامی را به کلاسهای درس میآوردند.
برخی سوفسطائیان قرن پنجم پیش از میلاد را پیشگامان تکنولوژی آموزشی میداند. و به دلیل ماهیت سیستماتیک کار آنان از نظر طراحی و سازماندهی مواد آموزشی، آنان را پیشگامان واقعی و غیر قابل انکار این رشته میشناسند.
فناوریی آموزشی در طی تکامل خود از چهار مرحله گذر کرده و اکنون وارد مرحله پنجم شده است. گرچه ممکن است کشورهای مختلف الزاماً از این مراحل گذر نکنند ولی بیشتر کشورها این مراحل را تجربه کردهاند. نولوژی آموزشی، به مفهوم جدید آن، از وسایل سمعی و بصری بحث نمیکند همچنین، هدف تکولوژی آموزشی، ترویج و توسعة تلویزیون، رادیو و ماشینهای آموزشی، کامپیوتر و سایر ابزارهای آموزشی قدیم یا جدید نیست. به علاوه تکنولوژی آموزشی به وسایل مکانیکی یا الکترونیکی نیز اطلاق نمیشود و چنانچه روزی پریزهای برق مسدود شود یا نیروی برق برای همیشه از بین برودع تکنولوژی آموزشی همچنان وجود دارد و ما نیز همواره به آن نیازمند خواهیم بود؛ زیرا تکنولوژی آموزشی به همان گستردگی آموزش و پرورش است.
مفهوم تکنولوژی آموزشی
تکنولوژی آموزشی، درعمل با طراحی و ارزشیابی برنامههای درسی، تجارب آموزشی، اجرا و اصلاح مجدد آنها بستگی دارد، به بیانی دیگر: تکنولوژی آموزشی یک روش اصولی و منطقی برای حل مشکلات آموزشی و برنامه ریزی درسی است که با نوعی تفکر سیستماتیک (منظم و علمی) همراه است.
با توجه به این مفهوم، اطلاق عنوان تکنولوژی آموزشی به وسایل سمعی و بصری یا سایر ابزارهای آموزشی و کمک آموزشی، صحیح به نظر نمیرسد. البته این بدان معنی نیست که در روش تکنولوژی آموزشی، از وسایل سمعی و بصری یا رسانههای آموزشی استفاده نمیشود؛ بلکه بر عکس، استفاده از وسایل سمعی و بصری و کاربرد رسانهها در همة مفاهیم و تعاریف تکنولوژی آموزشی مستتر است. اما هیچ یک از سیستمهای پذیرفته شدة تکنولوژی آموزشی، وسایل و رسانهها را هدف نمیداند و آنها را وسیلهای برای عمومیت دادن و زودتر به نتیجه رسیدن تلقی میکند.
تعریف تکنولوژی و تکنولوژی آموزشی
«کاربرد ابتکاری یافتههای یک رشتة علمی را در صنعت- یا در یک کار عملی- تکنولوژی میگویند.»با توجه به این تعریف، تکنولوژی آموزشی را چنین تعریف کردهاند:
«مجموعهای از معلومات ناشی از کاربرد علوم آموزشی و فراگیری در دنیای حقیقی کلاس درس، همراه با ابزارها و روشهایی که کاربرد علوم گفته شده در بالا را تسهیل میکند...»
علاوه بر تعریف فوق، از تکنولوژی آموزشی تعریفهای دیگری نیز شده است. تعریف زیر را که از سایر تعریفها جامع تر است، برای آگاهی آن دسته از علاقهمندان که به تازگی با مفهوم تکنولوژی آموزشی آشنا شدهاند، انتخاب کردهایم:
«تکنولوژی آموزشی عبارت است از روش سیستماتیک طراحی، اجرای و ارزشیابی کل فرایند تدریس و یادگیری که براساس هدفهای معین و یا بهره گیری از یافتههای روان شناسی یادگیری و علم ارتباطات و به کارگیری منابع مختلف- اعم از انسانی وغیر انسانی- به منظور آموزش مؤثرتر تنظیم واجرا می ش
مرحله اول – ابزار و وسایل
مرحله دوم - مواد آموزشی
مرحله سوم – نظامهای درسی
مرحله چهارم – نظامهای آموزشی
مرحله پنجم – نظامهای اجتماعی
تاسیس گرایش تکنولوژی آموزشی برای اولین باردر ایران، سال ۱۳۷۲
در یک قرن اخیر براساس تحولات به وقوع پیوسته در دیدگاههای معرفتشناسی، رویکردهای روانشناسی یادگیری و سایر علوم وابسته و مربوط به ارتباطات،سیستمها و تعلیم و تربیت،تعریف تکنولوژی آموزشی،دستخوش تحولات بنیادین شده است. این تعریف از«کاربرد وسایل و ابزار در آموزش»،به«طراحی،تولید،اجرا و ارزشیابی نظامهای آموزشی»و سرانجام به«نظریه و عمل طراحی،تهیه(تولید)،استفاده(کاربرد)، مدیریت و ارزشیابی فرایندها و منابع یادگیری».تغییر یافته است.بررسی تاریخچهء این رشته از علوم کاربردی در غرب که زادگاه آن است،نشان از تعامل صاحبنظران این علم با شرایط و اقتضائات محیطی و نیازها و جهتگیریهای نظامهای تربیتی آنان دارد، درحالیکه موقعیت این رشته در کشور ما ایران به منزله یک رشتهء علمی کاملاً وارداتی،همانند بسیاری از رشتههای دیگر دانشگاهی متفاوت است.به همین سبب برای بررسی تاریخ این رشته در ایران میباید در زوایای رخدادها و وقایع مرتبط با تعلیم و تربیت در پی نشانههای مربوط به جنبهای یا جوانبی از مباحث،کاربردها و محتواهای مرتبط با این رشته جستجو کرد تا اثری از آن یافت.در این نوشته بنا بر اهمت و تأثیرگذاری رویداد بسیار مهم تأسیس دارالفنون بررسی خود را از این نقطهء عطف تاریخی شروع میکنیم و با پیگیری رویدادهای آموزشی و فرهنگی کشورمان به خصوص از اول قرن چهاردهم هجری شمسی(مطابق با اوائل قرن بیستم میلادی)، سیر تحول شناخت،موقعیت و کاربرد رشته تکنولوژی آموزشی را دنبال میکنیم.این مطالعه بهخصوص بر وقایع معطوف به زمان پیش از شکلگیری رشتهء تکنولوژی آموزشی در حکم یک رشتهء تحصیلی دانشگاهی در سال 1372 و پس از این تاریخ متمرکز خواهد شد.بررسیها نشان میدهند که به دلیل رخدادهای بسیار مهم تاثیرگذاری،همچون نهضت مشروطه،جنگ جهانی اول،منازعات کشورهای استعماری در کشور ما برای کسب امتیازات،کودتای رضاخان،جنگ جهانی دوم، نهضمت ملی شدن نفت و سرانجام کودتای 28 مرداد 1332 و تبعات مخرب و نامبارک آن کشور ما عملاً پنجاه سال اول قرن بیستم میلادی که گسترهء ناب رشد و شکوفایی علوم در کشورهای غربی بوده را از دست داده است.این عقبماندگی موجب عدم رشد بسیاری از علوم در ایران شده و تکنولوژی آموزشی به عنوان یک رشته تحصیلی دانشگاهی و در حکم یک تخصص کاربردی در آموزش و پرورش و آموزش عالی کشورمان از آن جمله است.برداشتهای ناصواب از این رشته موجب پنهان ماندن ماهیت،فلسفه و محتوای آن برای بسیاری از دستاندرکاران آموزش و پرورش و رشته حیاتی در تعلیم و تربیت جهانی محروم ساخته است.در بخش پایانی این نوشته به چشمانداز این رشته در آینده در پرتو بررسیهای انجام شده خواهیم پرداخت.امید است که چنین بررسیهایی گرچه بسیار محدود و ناقص،بتوانند پرتوی فرا راه دانشپژوهان و علاقهمندان این رشته باشد.
در آبان ماه سال ۱۳۷۲برنامه کارشناسی علوم تربیتی گرایش تکنولوژی آموزشی برای اولین بار در شورای عالی برنامه ریزی وزارت فرهنگ وآموزش عالی به تصویب رسید. این برای اولین بار است که رشته تکنولوژی آموزشی در کشور ما به عنوان یک رشته رسمی دانشگاهی مطرح میشود. مروری بر دروس تخصصی مصوب این گرایش نشان میدهد که تمام تحولات رخ داده در دوره دوم رشته در غرب در این برنامه وجود دارد (مانند:درس اصول طراحی پیامهای اموزشی، آموزش با روش بر سیستمها، ارزیابی نظامهای کوچک آموزشی، جامعه شناسی ارتباطی، آموزش برنامهای، اصول طراحی نظامهای آموزشی). در آبان ماه سال ۱۳۷۴برنامه کارشناسی ارشد تکنولوژی آموزشی به تصویب شورای عالی برنامه ریزی رسید وابتدا در دانشگاه علامه طباطبایی وبه دنبال آن در دانشگاه تربیت معلم به اجرا در آمد. دروس تخصصی این برنامه نشان دهنده وارد شدن مباحث نظامهای آموزشی وطراحی آنها، در کنار توجه به رایانه به عنوا ن اصلی ترین رسانه بعد از تحولات مربوط به تکنولوژی ارتباط واطلاعات است (مانند :برنامه نویسی رایانهای برای آموزش، وتولید برنامههای رایانهای آموزشی) این توجه به رایانه مسلماً در کنار دروسی همچون طراحی آموزشی، اصول تهیه برنامههای آموزشی وطراحی مراکز یادگیری، جهت گیری صحیح طرح مباحث نرمافزاری در کنار ابزارهای الکترونیک رانشان میدهد. خاطره یاری. منبع:مبانی نظری تکنولوژی اموزشی دکتر هاشم فردانش